معنی (.tv):درمیانگذاشتن، جمعکردن، (.n):شاغلین، زاویه (ferp):پیشوندبمعنیدرداخل وبسوی ونه توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای دمدست، داخلی(.vda):رسیده، امده، درتوی، بطرف روی، از، باب روز، (.jda):درونی، شامل، نزدیک نزدیک ساحل، باامتیاز، بامصونیت, معنی (پفذ):درمیانگذاشتن، جمعکردن، (پئ):شاغلین، زاویه (بثقح):پیشوندبمعنیدرداخل وبسوی ونه توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای دمدست، داخلی(پذیش):رسیده، امده، درتوی، بطرف روی، از، باب روز، (پنیش):درونی، شامل، نزدیک نزدیک ساحل، باامتیاز، بامصونیت, معنی (,tv):bckdاj;vاaتj، [kulcbj، (,n):aاygdj، xاmdi (ferp):/damjbfkujdbcbاog mfsmd mji تmd، اjbc، gاd، bc'ct، ij;اk، fi، fc، fا، fاgاd bkbsت، bاogd(,vda):csdbi، اkbi، bcتmd، fzct cmd، اx، fاf cmx، (,jda):bcmjd، aاkg، jxbdl jxbdl sاpg، fااkتdاx، fاkwmjdت, معنی اصطلاح (.tv):درمیانگذاشتن، جمعکردن، (.n):شاغلین، زاویه (ferp):پیشوندبمعنیدرداخل وبسوی ونه توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای دمدست، داخلی(.vda):رسیده، امده، درتوی، بطرف روی، از، باب روز، (.jda):درونی، شامل، نزدیک نزدیک ساحل، باامتیاز، بامصونیت, معادل (.tv):درمیانگذاشتن، جمعکردن، (.n):شاغلین، زاویه (ferp):پیشوندبمعنیدرداخل وبسوی ونه توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای دمدست، داخلی(.vda):رسیده، امده، درتوی، بطرف روی، از، باب روز، (.jda):درونی، شامل، نزدیک نزدیک ساحل، باامتیاز، بامصونیت, (.tv):درمیانگذاشتن، جمعکردن، (.n):شاغلین، زاویه (ferp):پیشوندبمعنیدرداخل وبسوی ونه توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای دمدست، داخلی(.vda):رسیده، امده، درتوی، بطرف روی، از، باب روز، (.jda):درونی، شامل، نزدیک نزدیک ساحل، باامتیاز، بامصونیت چی میشه؟, (.tv):درمیانگذاشتن، جمعکردن، (.n):شاغلین، زاویه (ferp):پیشوندبمعنیدرداخل وبسوی ونه توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای دمدست، داخلی(.vda):رسیده، امده، درتوی، بطرف روی، از، باب روز، (.jda):درونی، شامل، نزدیک نزدیک ساحل، باامتیاز، بامصونیت یعنی چی؟, (.tv):درمیانگذاشتن، جمعکردن، (.n):شاغلین، زاویه (ferp):پیشوندبمعنیدرداخل وبسوی ونه توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای دمدست، داخلی(.vda):رسیده، امده، درتوی، بطرف روی، از، باب روز، (.jda):درونی، شامل، نزدیک نزدیک ساحل، باامتیاز، بامصونیت synonym, (.tv):درمیانگذاشتن، جمعکردن، (.n):شاغلین، زاویه (ferp):پیشوندبمعنیدرداخل وبسوی ونه توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای دمدست، داخلی(.vda):رسیده، امده، درتوی، بطرف روی، از، باب روز، (.jda):درونی، شامل، نزدیک نزدیک ساحل، باامتیاز، بامصونیت definition,